“Book Descriptions: رمان پرواز اسب سفید داستان دختر نوجوانی به نام گلبرگ است که پدرش گرفتار مشکل بزرگی شده و خودش هم مجبور است تابستان را دور از پدر و مادر با دلهره و سختی بگذراند و انتظار بکشد. او در روزهای پر انتظار خود در این تابستان سخت میکوشد به همه کمک کند.
متن پشت جلد: توی راهروی انباریها که کنار پارکینگ بود، سرک کشیدم؛ انگار که بخواهم مطمئن شوم سروش آنجا نیست. لامپ راهرو خاموش بود و سایهی وسایل مغازهی سروش که روی هم تلنبار شده بود، مثل یک شبح سیاه و وحشتناک، ته راهرو، بین انباری ما و خودشان لمیده بود. ماهها بود که نشستهبود آنجا و پوزخند میزد. یکدفعه شقیقهام تیر کشید. حس کردم شبح سیاه، چنگالهای سردش را دراز کرده و دارد گلویم را فشار میدهد.” DRIVE