“Book Descriptions: همهی ما فکر میکنیم این زمان حال است که در آینده اثر میگذارد اما گذشته هم میتواند آینده را تغییر دهد. گذشتهی ما همیشه همراه ماست و گاه مثل کابوسی به همهی رویاهایمان شبیخون میزند. جهان رمان «کابوسهای درخت پرتقال» جهانی است که تخیل و واقعیت روی یک الاکلنگ نشستهاند و در هر فصل و هر جمله صندلی یکی سنگین میشود و آن سمت الاکلنگ روی هوا میماند. . داستان ارواحی است که در یک خانه جمع شدهاند تا . صاحبخانه را از رازی در گذشتهاش است، آگاه کنند. رمانی قصهگو با شخصیتهایی که بعید است به این زودیها فراموشس کنید.
بخشی از رمان:.
شاخههای درخت رسیده بودند پشت پنجره. سرشاخههای نازک خم شدند و با پنجهی چوبیشان، پنجره را هل دادند عقب. شانههایم را گرفتند و از پنجره بردند بیرون. کشیدند تا باغچهی کوچک حیاط، زیر درخت، درخت پرتقالی که هیچوقت پرتقال نداشت. . ماهیهای قرمز حوض پریدند سرِ شاخهها. خیس بودند، خیسِ خون. پنجههای درخت فشارم میدادند توی خاک باغچه، بارانی تُنک و قرمز از دم ماهیها میریخت رویم و من همانطور در باتلاق باغچه فرو میرفتم.” DRIVE