ترم دوم دوره ارشد، نغمه رسما چادرش را کنار گذاشت و به اصطلاح خیلی امروزی شد. من مخالف امروزی بودن و شیک پوشی نیستم، اما نغمه، بیشتر دنبال مد و مدگرایی و مارک و برند لباس و کیف و کفش بود. کیف و کفشی کمتر از باربری انتخاب نمی کرد و جز مارک ورساچه و گوچی را قبول نداشت. مقنعه اش هم که رفته رفته در اماکن غیر رسمی، تبدیل به شال و روسری تی تی شده بود.
انگار داشت از مسعود انتقام می گرفت یا شاید هم از خودش. هر چه بود دیگر حتی شب های قدر هم به مسجد نمیآمد و من تنها می رفتم. پیشتر از بس با هم بودیم اهل محل به شوخی و طنز، خواهران دوقلو صدایمان می کردند. البته می دانستم نمازش را میخواند و با خدایش ارتباط دارد، اما حس می کردم خدایش با خدای ما فرق کرده است.»” DRIVE