“Book Descriptions: روایتهای جان دار سارک اعطا از پدرش احمد محمود از ذهنِ مخاطبان این کتاب نخواهد رفت، چون روایتِ یک دختر از پدر هستند… روایتها و تکههایی که در آنها او هم پدرش، هم احمد محمود و گاه هر دو را تنیده در هم روایت میکند و در عین حال خودش را، خانهها را، شهرها را و این که او به عنوان زنی که سالها کنار یک غول ادبی نوشت و تجربه کرد چگونه هویت خود را حفظ کرده. جُستارهای او کوتاه و مملو از رنگ و نور و قصهاند. از پدری نویسنده که مشتی از خاکِ گور او را مشت میکند تا به جنوب ببرد تا زنی که میکوشد به یاد بیاورد بار نخستی را که پدرش به او برف را نشان داد. سارک اعطا در این کتاب، «چمدان خاکستری احمد محمود» را در دست میگیرد و مخاطب را به مکانهایی میبرد که در آنها تمامِ «همسایهها» جمع شدهاند و منتظرِ دیدار. سارک، پدرش و خودش را در قبالِ هم روایت میکند و به یاد میآورد که چگونه احمد محمود، محمود شد و محمود ماند و حالا اوست که بعدِ بیش از بیست سال از مرگِ نویسندهٔ زمینِ سوخته از او مینویسد که چگونه چراغ برافروخت. کتاب با نثرِ پُرجان و فضاسازِ سارک اعطا و تأکیدهای او بر جزئیاتی جالب مجموعهای است از جستارهای یک دختر دربارهٔ پدر یا یک پدر به روایت یک دختر و قطعاً یک نویسنده دربارهٔ یک نویسندهٔ دیگر.” DRIVE