BookShared
  • MEMBER AREA    
  • ماه عسل شهربانو

    (By Mahshid Amirshahi)

    Book Cover Watermark PDF Icon Read Ebook
    ×
    Size 29 MB (29,088 KB)
    Format PDF
    Downloaded 696 times
    Last checked 16 Hour ago!
    Author Mahshid Amirshahi
    “Book Descriptions: دو به دو در هتل دربند نشسته بودند. ابراهیم با نگاهی عاشقانه چشم به شهربانو دوخت و گفت: «نیگاش کن! عین حوری بهشتی!»
    شهربانو با تعجب پرسید: «من؟! حوری بهشتی؟!»
    و به صدای بلند خندید و اضافه کرد: «حوریای بهشت موشون فرفریه ابراهیم و زاغ و بورن! به علاوه بال دارن! کمپلیمان دروغ قبول نیست- کارگر نمی‌فته!»
    ابراهیم با‌‌ همان چشمان خمار، که چندان برازنده‌اش نبود، فقط تکرار کرد: «عین حوری بهشتی! بکر و باکر و دست نخورده!» و وقتی شهربانو در سکوت لبخند زد پرسید: «مگه نه؟»
    شهربانو با خنده‌ای معذب گفت: «مگه نه چی؟»
    ابراهیم پیله کرد: «شرط می‌بندم که درست می‌گم!»
    «ا - تو امشب چته ابراهیم؟»
    ابراهیم با اداهایی بی‌تابانه اصرار کرد: «خب بگو دیگه! اذیت نکن!»
    شهربانو با کم حوصلگی گفت: «تو داری اذیت می‌کنی، نه من. حالا مگه حرف قحطه؟ تا حالا داشتی تقلیذ زنای اُمل ایرونی رو در می‌اوردی...»
    ابراهیم حرف شهربانو را با لحنی شتابزده و پر ابرام برید: «یه کلمه بگو دیگه. من می‌خوام از زبون خودت بشنوم.»
    شهربانو با اخم پرسید: «دِ! چیو بشنوی؟»
    ابراهیم گفت: «که تو تا به حال بغل کسی نخوابیدی، که هنوز دختری- مگه نه؟» صدای ابراهیم دیگر نشانی از دلبری نداشت، فقط کنجکاو بود.
    شهربانو چنان یکه‌ای خورد که یک لحظه زبانش بند آمد و بالاخره به سوال ابراهیم، که در نگاه و سکوتش دوام و طنین داشت، جواب داد: «اگه منم مثه تو ماجراهای عشقی می‌داشتم لابد تا حالا برات تعریف کرده بودم- اما متاسفانه هیچ چی ندارم بگم.»
    صورت ابراهیم از شادی برق افتاد- دست‌ها به هم مالید و گفت: «می‌دونستم. مطمئن بودم.» و بعد زد به شوخی: «در ضمن حوری بهشتی هر شب که می‌اد بغل آدم باکره اس، اما ما به همون شب اول حوری زمینی...» و با حرکات دست و سر قناعتش را نمایش داد و از خنده‌هایی بر صورتش نقش شد که دهان و بینی و نیم صورتش را کج می‌کرد.
    آن شب برای نخستین بار شهربانو ابراهیم را زشت دید. سوال و شوخی هر دو چندش آور بود. ابراهیم بی‌توجه به خاموشی و درهمی شهربانو، ادامه داد: «من اولین حوریمو توی سناتوریوم که بودم شناختم. فنلاندی بود، از اون حوریا! با هم...» و باز با اشارات سر و صورت نوع رابطه را روشن‌تر کرد و با ادا و مسخرگی به بسط داستان پرداخت...
    چرا در عین حال نمایش پیروزمندی‌های مردانه و در عین تظاهر به آزادگی، آنقدر دست نخوردگی و دوشیزگی او برایش اهمیت داشت؟ چرا؟...
    برگرفته از جلد سوم کتاب «مادران و دختران، ماه عسل شهربانو» نوشته مهشید امیرشاهی”

    Google Drive Logo DRIVE
    Book 1

    Suvashun

    ★★★★★

    Simin Daneshvar

    Book 1

    سال بلوا

    ★★★★★

    Abbas Maroufi

    Book 1

    انتری که لوطی‌اش مرده بود و داستانهای دیگر

    ★★★★★

    Sadegh Chubak

    Book 1

    اسرار گنج دره جنی

    ★★★★★

    ابراهیم گلستان

    Book 1

    The Blind Owl

    ★★★★★

    Sadegh Hedayat

    Book 1

    Zorba the Greek

    ★★★★★

    Nikos Kazantzakis

    Book 1

    The Land of Green Plums

    ★★★★★

    Herta Müller

    Book 1

    A Confederacy of Dunces

    ★★★★★

    John Kennedy Toole

    Book 1

    یکلیا و تنهایی او

    ★★★★★

    تقی مدرسی

    Book 1

    L'Avversario

    ★★★★★

    Emmanuel Carrère

    Book 1

    دایی‌جان ناپلئون

    ★★★★★

    Iraj Pezeshkzad

    Book 1

    خواب زمستانی

    ★★★★★

    Goli Taraghi

    Book 1

    من او

    ★★★★★

    Reza Amirkhani

    Book 1

    طوبا و معنای شب

    ★★★★★

    Shahrnush Parsipur

    Book 1

    روی ماه خداوند را ببوس

    ★★★★★

    Mostafa Mastoor